پادشاهي در زمستان به پيرمردي که نگهبان بود گفت:
سردت نیست؟ گفت: عادت دارم
گفت: میگویم برایت لباس گرم بیاورند
.
.
.
و فراموش کرد
صبح جنازه نگهبان را دیدند که روی دیوار نوشته بود: به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا ویران کرد...!
مواظب وعدهایمان باشیم
اطلاعیه های خانواده 98 لاورز دات آی آر