خلاصه داستان :
افسون تنها دختر خانواده ی سعادت که خیلی زیبا و باهوشه در کنکور رشته پزشکی قبول میشه و به تهران میره و اونجا …
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
باربیکیو یا BBQ | 0 | 546 | mahsa733 |
باربیکیو چیست؟ | 0 | 147 | mahsa733 |
بفرمایید انجمن عاشقانه | 0 | 128 | 1377 |
کابل شبکه اشنایدر دیجی لینک ارزان وستا | 1 | 124 | mahsa733 |
کابل شبکه اشنایدر دیجی لینک | 1 | 104 | mahsa733 |
آداپتور فیبر نوری چه کاربردی دارد؟ | 0 | 85 | mahsa733 |
آداپتور فیبر نوری | 0 | 85 | mahsa733 |
شعر های (atena75) | 14 | 439 | hajmohamad |
اس ام اس فلسفی و جملات قصار زیبا (5) | 1 | 156 | hajmohamad |
کل کل پلی اسیشن را برای سرگرمی میپسندید یا ایکس باکس | 0 | 90 | hajmohamad |
طراحی سایت فروشگاهی | 1 | 108 | mahsa733 |
طراحی سایت فروشگاهی بهپردازان | 1 | 113 | mahsa733 |
بهترین شرکت طراحی سایت در تهران | 0 | 87 | mahsa733 |
خلاصه داستان :
افسون تنها دختر خانواده ی سعادت که خیلی زیبا و باهوشه در کنکور رشته پزشکی قبول میشه و به تهران میره و اونجا …
خلاصه داستان :
تمنا …
دختری باروحی به لطافت باران ، الهه ای بی تمثال در قلمرو عشق …
آمد تا مؤمن به عشقش کند، عشقی حقیقی ورای آدمیان حریص …
آمد تا طعم تلخ و گس مانند زهر تکرارها را از کامش بزداید …
آمد تا زمزمه روز و شبش شبیه لالایی دلنوازی بر لبهایش و کنار گوش او دوست داشتنی ترین تکرارش شود …
“تو فقط عشقی زمینی بودی یا معجزه ای حقیقی تمنای دلم…”
خلاصه داستان :
پریا … یک دختر معمولی هست که وارد مسئله ای میشه که نباید بشه … با آدم هایی آشنا میشه که زیاد با اونها بودن خوشایند نیست … ولی این وسط اتفاقای خوب خوبی میوفته …
خلاصه داستان :
منم یه دختر بودم … مثل تو …مثل دخترای دیگه …
ولی حالا … من یه زنم … یه مادر …
حالا من یه زنیم که دنیای دخترونش با بی رحمی ازش گرفته شده … به بدترین شکل ممکن … آرزوهاش ازش گرفته شده … دنیای کوچکش نابود شده و تبدیل به دنیای بزرگ و واقعی شده … دنیایی که توش محبت جایی نداره … دنیایی پر از بیرحمی … دنیای من … دنیای تو … دنیایی پر از ظلم … دنیایی که توش سادگی معنا نداره … باید گرگ باشی تا خورده نشی …
دنیایی که توش هر چیزی بهایی داره … بهای چیزی که من ازش خواستم سنگین بود … خیلی سنگین … و من بهاشو پرداختم … دختری که به خاطر جون مادرش خودشو فدا کرد … فدای پول…
من یه زنم با احساسات بکر و دست نخورده … مهم تر از همه من یه مادرم … مادری که حالا فقط به خاطر دخترش زندگی میکنه …
خلاصه داستان :
پرنیان میاد تهران ، جشن عقدش رو بهم می زنه سر سفره جلوی همه می گه نه، طرد می شه ولی کوتاه نمیاد ، از قضا دوباره ناخواسته می ره تو چاه ازدواج اونم با کی با کسی که یه بار باهاش بهم زده …
خلاصه داستان :
تاریک است…صدایی نمی اید…جز شنیدن صدای ناله های زنی تنها و زخم خورده…ناله ها شدید تر میشود…تاریکی محو میشود…قدم های ارامی برمیدارم و به سمت ناله های زن می شتابم…پشت به من با شانه های خمیده رو به دریایی پر از خون ایستاده است…شانه هایش می لرزد…حال صدای شیون و ناله هایش بهتر به گوشم میرسد…صدایش پر از درد…نزدیک میروم…نزدیک تر…حال در پشت او ایستادم…دستم را بالا می اورم و بر روی شانه های خمیده اش میگذارم…صدایش قطع میشود…سرش را برمیگرداند…
با چشم های گرد شده صورتش را میکاوم…میخواهم از او دور شوم اما نمی توانم…بدون حرف فقط در چشم هایم نگاه میکند…سعی میکنم دستم را از روی شانه هایش بردارم اما انگار او زرنگ تر از من است…دست هایم را با خشونت می گیرد و به سمت دریای پر از خون میکشد…
خلاصه داستان :
داستان با یه دختر شروع میشه. یه دختر که قراره خودش رو ثابت کنه اما به کی؟ درسته میخواد خودش رو به خودش ثابت کنه!
دنبای ما پر از فراز و نشیبه که ما رو هر روز مجبور میکنه که خودمون رو بالا بکشیم .
دختر قصه ما با قضاوت خودش و استعداداش شروع میکنه تا جایی که هیچ شکی در دل خودش قرار نده که ای کاش این میکردم
اما بگم که این دختر هم مطمئنا یه روزی مثل ما بوده پس نباید کاراش رو بی دلیل و منطق انتقادکنیم ، باید دید که چی میشه!
تعداد صفحات : 8